خيلي سخته وقتی که در شهر نوشته هایت قدم می زنی و می بینی همه نوشته هایت حرفهای دل عاشقت هستند
صعب جدا ان تتصفح کتاباتک وتری ان جمیع کتاباتک هی کلام قلبک العاشق
و همه و همه عکسی از زندگی روز مره ات
وکلها صوره من حیاتک الیومیه
خیلی سخته وقتی از عشق کسی می سوزی که تو او را از خود رانده ای و هیچ راه برگشتی وجود ندارد صعب جدا حینما تحترق بحب احدا وانت الذی ابعدته عنک ولا یوجد ای طریق لرجوع
وای که چه سخته اشک حسرت و پشیمانی ریختن کم هی صعبه دموع الحسره والندم
خیلی سخته .. خیلی سخته زندگی ات
حیاتک تکون صعبه حینما تنتظر وتعلم انک لم تلتقی به
وقتی راه می روی و انتظار دیدارش را میکشی و می دانی که دیداری در پیش نیست
خیلی سخته وقتی که بعد از مدت ها همدیگر را می بینید ولی حتی یک سلام هم نمی تونید بکنید
صعب جدا حینما یتلقون بعد غیاب ولکن لم یستطیعوا ان یسلموا علی بعض
و مثل غریبه ها از کنار هم می گذرید
وتغدون عن بعض کالغربا
خدای من چه عذاب آوره آن لحظه که با خودت تنها می شوی
الهی کم هی الیمه اللحظات التی تکون وحید
و با تمام وجودت اشک می ریزی و با شانه های لرزان می گویی
وتبکی من الاعماق وتقول عزیزی کم انا مشتاق لرؤیاک
عزیزم چقدر دلم برات تنگ شده..
برای حرف هایت .. خنده هایت .. غزل هایت که همه و همه مرا دیوانه کردند لکلامک لضحکاتک لغزلک کلشی الی جننی
چه شکنجه ای دارد وقتی می فهمی که او هنوز دوستت دارد .. مثل قبل و شاید کمی بیشتر
کم هو مولم ان تعلم انه مازال یحبک کلسابق او ربما اقل واکثر
ولی راه برگشتی وجود ندارد چون هیچ پلی گذشته را با آینده پیوند نمی دهد
لکن لاطریق للعوده لانهلم یبقی ای جسر یربط الماضی بلحاضر
و سختر از همه این است وقتی می بینی پلی وجود داشته
والاصعب من کل هذا ان تری انه کان جسراا ولکن قد هدمتوا وحطمتوا هذا الجسر معاا
دون اراده
ولی با کمک هم و ناخواسته آن را خراب کرده اید
و حالا فقط یک پل ویران شده شماها را با گذسته پیوند می دهد.
والان لم یتبقی سوی الحطام الذی یربطکم بلماضی
.................................................. .........
امیدوارم توانسته باشم حرف دل یک عاشق یا شاید دلتنگی های یک عاشق را به قلم آورده باشم
دوست و خواهرتان
بغدادیه
|