اخوتي اخواتي احببت ان اضع بين ايديكم اول موضوع لي باللغة الفارسيه اتمنى ان ينال اعجابكم وعذرا على الاخطاء فمازلت جديده ...
محراب اشكها
وقتي كه شب مي آيد ومردم جهان به خواب مي روند..
ستارها در آسمان خداوند روشن مي شوند
صداى تلاوت قرآن از دل مولاي من بلند مي شود
وحرف ايشان براى توبت ومحبت با رب الارباب قشنك مى شود ...
عرش الهي وملائكه رحمن از صداى ايشان ذوق مي كنند
خطاب ايشان محزون شده..
پس از اينكه دعا تمام شد به نماز مشغول شد ..
وقتى كه پیشانیش را روى مهر گذشت زمين با شرافت شد
ملائكه آسمان وحاملان عرش به درگاه الهی استغاثه کردند
هر شب در همان وقت مولاي من اين كار را مي كنند
اما من پناهگاه وحافظ رازدارش بودم , هر شب اشك چشم او روی من جاری شدوقلب اوبه من مي گوید, بعد از اينكه رزوها گذشت وشمشير عبد الرحمن به سر مولاي من ضربه زد ....
من تاريك شدم وآرام نگرفتم !!! چگونه آرام گیرم ونور ديده من خاموش شد؟؟
من به ديوار نگاه کردم , باخودم حرف زدم ... واز خودم پرسيدم گفتم :ای محراب امیر المؤمنان كى بعد امروز در تو نماز مي خواند؟؟
صداى كى در تو بلند مى شود؟؟ اااه ...على كشته شدند..
واااى سرور اوليا رفتند...!!
اى شمشير ابن ملجم چرا کلام وسخنان دوستم را قطع کردی؟؟ چرا مرا از او محروم کردی؟؟ چطور می توانم فراقش را تحمل کنم؟؟
کی به پیامبر خبر می دهد که من از وصیش محروم شدم ؟ كي به حضرت زهرا خبر مي دهد كه هلال چشم من رفتند؟؟
من الان تنها شدم... يتيم شدم,,, ولى سوگند به خدا هرگز او را فراموش نخواهم کرد
وعطر دست باشرافتش را فراموش نخواهم کرد
اشك من تا اخر خلقت توقف نخواهد كرد
منم محراب امير المؤمنان هستم .. منم مصيبت زده ... منم بدون علي بي فخر وبي عزت شدم .. اين روز, روز 21 رمضان روز غمكين ونهايت من است ,,, اين وداع اخر بين من واو
او به شهادت رسيد .. ومن تنها شدم ... تنها شدم.............
تحياتيييييي
عاشقة النجف ..
التعديل الأخير تم بواسطة melika ; 17-02-2008 الساعة 07:09 PM.